کودک ومطالعه

متن مرتبط با «قصه جون لي» در سایت کودک ومطالعه نوشته شده است

قصه برای کودکان حدودا ۶ ساله

  • در روزگاران قدیم خرگوشی زندگی می کرد که دم دراز و گوش های کوچکی داشت؛ یعنی همه ی خرگوش ها این شکلی بودند. اما این خرگوش با یک روباه حیله گر دوست شده بود. هر چه قدر همه می گفتند دوستی خرگوش و روباه درست نیست، خرگوش به حرف آن ها گوش نمی داد. چون با روباه بازی می کرد و بسیار شاد بود. روزی از روزها روباه پیش خرگوش آمد و گفت: امروز می آیی برویم ماهیگیری؟ خرگوش گفت: چه طوری برویم ماهیگیری؟ وقتی نه قلاب داریم و نه طعمه؟! روباه گفت: کاری ندارد! با هم کنار ساحل می نشینیم. آن وقت تو دم درازت را درون اب بینداز. هر وقت سر و کله ی ماهی برای گاز گرفتن پیدا شد، تو او را به ساحل پرتاب کن. خرگوش دم دراز گفت: تو چرا دمت را در آب نمی اندازی؟ روباه جواب داد: چون دم تو قشنگ تر و بلندتر است و به همین خاطر ماهی ها, ...ادامه مطلب

  • قصه جوجه اردک زشت

  • کم کم تخم ها شروع به حرکت کردند و با نوکهای قشنگ کوچکشان پوسته ی تخم شان را شکستند . آنها یکی یکی بیرون آمدند اما هنوز خیس بودند و نمی توانستند که بخوبی روی پاهایشان بایستند. بزودی جوجه ها روی پا هایشان ایستادند و شروع به تکان دادن خودشان کردند.تا اینکه پرها یشان خشک شد خانم اردکه نگاهش به تخم بزرگی افتاد و پیش خودش گفت : اوه نه هنوز یکی از تخم ها اینجاست اردک پیری کنار خانم اردک آمد .   به تخم ن, ...ادامه مطلب

  • قصه کودکانه ملکه گل ها

  • روزی روزگاری ، دختری مهربان در كنار باغ زیبا و پرگل زندگی می كرد ، كه به ملكه گل ها شهرت یافته بود . چند سالی بود كه او هر صبح به گل ها سر می زد ، آن ها را نوازش می كرد و سپس به آبیاری آن ها مشغول می شد . مدتی بعد ، به بیماری سختی مبتلا شد و نتوانست به باغ برود . دلش برای گل ها تنگ شده بود و هر روز از غم دوری گل ها گریه می كرد . گل ها هم خیلی دلشان برای ملكه گل ها تنگ شده بود ، دیگر كسی نبود آن ,کودکانه,ملکه ...ادامه مطلب

  • قسمت اول داستان كوچكترين شواليه

  • در زمانهاي خيلي قديم، حتي قبل از پادشاهي آرتور شاه، مرد آهنگري زندگي مي كرد كه قدش فقط 50 سانتيمتر بود. او آنقدر كوتاه بود كه براي نعل كردن اسبها بايد روي چهارپايه مي ايستاد. اما اين مشكل او را نگران نمي كرد، زيرا برخلاف اينكه  خيلي كوتاه بود ولي شجاع و قوي بود. در حقيقت او قلبا مطمئنا بود كه روزي يك شواليه مي شود و با دختر پادشاه آن سرزمين ازدواج مي كند. پرنسس تنها فرزند شاه و ملكه ب,قسمت,داستان,كوچكترين,شواليه ...ادامه مطلب

  • قسمت دوم داستان كوچكترين شواليه

  • اما آنها براي ساختن پل به مواد مختلفي از هر شكل و هر جنسي اعم از چوبي و صخره اي و طنابهاي محكم احتياج داشتند. همچنين به گاري هايي براي حمل اين اجناس و به حيواناتي مانند اسب و الاغ  و گاوهاي نر براي حركت گاري احتياج داشتند خلاصه تاجران روز موفقيت آميزي داشتند گيلاسهاي كريستال و چوبي ، فنجانهاي بزرگ و كوچك ، فنجان قهوه خوري و فنجانهاي پهن و باريك را فروختند.  و براي پر كردن اين فنجانها،  انواع شير ,قسمت,داستان,كوچكترين,شواليه ...ادامه مطلب

  • قسمت سوم داستان كوچكترين شواليه

  • كوچكترين شواليه با اسبش او را دنبال كرد وقتي به مخفيگاه اژدها رسيد پرتگاه و صخره هائي با دره عميق و باريك ديد كه براي ساختن پل جهت عبور از آن يكسال وقت لازم بود. او غمگين بر زمين نشست تا در اين مورد فكر كند. دوباره زنبوري پرواز كرد و از او پرسيد چه مشكلي داري و او آنرا گفت، زنبور گفت: آن كه خيلي آسان است. اينجا كه پلي وجود ندارد. موي شاهزاده خانم را به پشت من گره بزن، من به آن سمت پرواز مي كنم و آ,قسمت,داستان,كوچكترين,شواليه ...ادامه مطلب

  • آخ جووووووون قصه

  • ,قصه جون تيتور,قصه جون كنيدي,قصه جون سينا,قصه جون ناش,قصه جون,قصه جون لي,قصه جون سينا وايف,قصه جون كندي,قصه جون كينيدي,قصه جون كيتس ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها